داستان عشقی مطا لب خواندنی جالب
بهترین بهترینا

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 42
بازدید دیروز : 38
بازدید هفته : 80
بازدید ماه : 80
بازدید کل : 61473
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 29
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


 اول به نام خدا

مینویسم دوباره درباره عشقم نسترن امروز ۵/۲/۹۲ هست.راستش الان وضعیتم خیییلی بده نزدیک به کنکور و من هنوز نتونستم درست درسامو بخونم خدا به امید تئو برام دعاکنین براممیخوام بگم این دختره نسترن که باهش اشناشدم  راستش خوشم نمیامد چون فکر میکرم به دوستش  چسبیده بعد کلاسا دیگه نمیاد اما همه چی برعکس شده من عاشقش شدم اونم حتی بخاطر من میدنم براش سخته از خونه مدرسه میزنه فداششم اما اما میخوام از حسم بگم وقتی کنارشم قلبم تند میزنه امروز وقتی رفتیم متوجه شدم هنوز خجالت میکشه یا از نجابتشه بگم هر جی کمه اصلا منو دیونه کرده وقتی توی خیابان هستیم دستمو نمیگیره و میگه ازم فاصله بگیر کسی نبینه امروز رفتم  سر قرار باهاش اما چی بگم از بی فرهنگی مردم ۲ چشم دارن ۱۰ قرض میکننن و رفتیم کوهستان پارک یک فاتحه خوندیم امدیم پاین نشستیم فکر کنم زیاد روی کردم  بوسش کردم به هزار بدبختی نمیذاشت که زشته میبینننن و............... بگم اما خاک برسر اینم ما پایین پارک بودیم دید ۳ تا پسره با پفک دارن نگاه میکن چیزی به نسی نگفتم که اگه میفهمید بلند میشد سرمو میکند ماشا.... بعضی وقتا عصبی میشه نگو نمیشه حرف زد میترسی ازش بد جور بگذریم داشتم میگفتم یکم ازش فاظله گرفتم تا اون ۳ تا رفت ۱۰ دقیقه بعد مرده امد گفت چرا اینجا نشتین گفتم مگه چکار کردم ..... منضورش همون بوس بود که کردم دیده بود  بلند شدیم اخه بدبختی مردم ما اینه ۲ نفرو میببین سعی میکنن که با  پسره درگیر شن ابروش ببرن یا با چشاشون میخورن تور چی بگم.نسترن مغذرت

اتمام

برای نسترن

عاشقتم


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 5 ارديبهشت 1398برچسب:عشق,عاشق,داستان عاشقانه,قرار,مردم,نسترن,, توسط ابی میر
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی :